Sunday, December 17, 2006

يه روز خوب براي كلاغ ها

نشسته بود زير سايه درخت و به كلاغ ها پارك نون مي داد . كلاغ ها هم با هر تيكه نون كلي داد و غال راه مي انداختند
گفتم : پدر جان پرنده قحط بود داري به كلاغ ها نون ميدي ؟!!
گفت : اينا در عوض همين يه تيكه نون حاضرن به حرفام گوش كنند
بعد يه اهي كشيد و ادامه داد: از اولاد كه شانس نياورديم !!!
ياد حرفهاي نا گفته ام كه افتادم ، دلم گرفت
گفتم : از كجا نون خريدي ؟ مي خوام به كلاغ ها نون بدم !!
خنديد و گفت : بيا پسرم ، گوش من هنوز اونقدر سنگين نشده كه حرفهاي تو رو نشنوه
هنوز دلم براي دلتنگي هاي توهم جا داره ! يبا !
نشستم كنارش و كلي باهم به كلاغ ها حال داديم
عکاس : علک
مکان : پارک لاله

3 comments:

Anonymous said...

frameto ghorbooon...

Anonymous said...

برای پیرمردایی که تو پارک به کلاغا نون میدن خوشحالم !
برای کلاغایی هم که به پیرمردای نون بده ، جون می دن خوشحالم
برای کسایی که عبورشون رو ثبت می کنن هم احترام قائلم

Anonymous said...

من کلاغ ها رو دوست ندارم، نمی دونم چرا. شاید چون بدجنسن! یا شاید چون خوشرنگ نیستن یا شاید چون هر آشغالی رو می خورن ، نمی دونم! ... اما خوب چاره ای نیست. چون این شهر دیگه کفتر نداره. اون چند تا هم تا چند سال دیگه یا میمیرن یا میرن جای دیگه... دلیلش رو نمی دونم اما شاید واسه اینکه کسی بهشون نون نداده!!! ... پس بهتره همین کلاغهاروهم دوست داشته باشم چون ممکنه چند سال بعد اینا هم نباشن